Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-05@01:05:12 GMT

جلد دوم کتاب یا این یا آن به فارسی خواندنی شد

تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۲۸۴۷۷۲

جلد دوم کتاب یا این یا آن به فارسی خواندنی شد

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا، جلد دوم کتاب «یا این یا آن» اثر سورن کیرکگور به همت صالح نجفی ترجمه و از سوی نشر مرکز در ۳۶۴ صفحه و با شمارگان ۱۶۰۰ نسخه با قیمت ۱۱۹۵۰۰ تومان منتشر شد.

کتاب با مقدمه مترجم و نیز پیشگفتاری از آلستر هنی آغاز می‌شود. در ادامه کتاب «یا این/ یا آن- پاره‌ای از زندگی» عنوان؛ بخش دوم- حاوی اوراق B/ نامه‌هایی به A، در قالب ۴ فصل؛   «اعتبار زیباشناختی ازدواج»، «توازن وجه زیباشناختی و وجه اخلاقی زندگی در رشد شخصیت»، «اتمام حجت(ختم سخن) « «مایه علو نهفته در این اندیشه که نزد خدا ما همیشه گناهکاریم» ادامه می‌یابد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


مترجم فارسی زبان در مقدمه خود با اشاره به مقدمه آلستر هنی آورده است: «مقاله هنی به ترسیم تصویری جامع از پروژه فکری و (پاد) فلسفی نابغه دانمارکی یاری می‌رساند. علاوه بر این، یکی از مشهورترین روزنگارهای کیرکگور را هم ترجمه کرده و در دیباچه کتاب آورده‌ام که می‌توان گفت حاوی نطفه یا این یا آن است.»

هنی در مقدمه خود کتاب را چنین توصیف می‌کند: «زمانی به رشته تحریر درآمده بود که هنوز مفهوم «جهش» به زاویه دید ویژه مسیحی در نوشته‌های کیرکگور تبلور نیافته بود. انگیزه نگارش کتاب احتمالاً ترکیبی از دو چیز بود: انتخاب سرنوشت ساز کیرکگور در زندگی شخصی‌اش با به هم زدن نامزدی‌اش و مواجه شدنش با فلسفه ویلهلم یوزف شلینگ که کیرکگور در کلاس‌های درسش در برلین شرکت کرده بود و کوشیده بود از آنها پاسخی فلسفی به دستگاه فکری هگل و مکتب فلسفی منسوب به او بیرون کشد. شلینگ (در سخنرانی‌هایی که پس از مرگش با عنوان فلسفه وحی و فلسفه اساطیر انتشار یافت) واقعیت (یا فعلیت) را فعل مختار خدایی متشخص معرفی می‌کرد و نه محصول ضرورتی تاریخی یا روحی. کیرکگور که در آغاز بر سر ذوق آمده بود خیلی زود متوجه شد فلسفه شلینگ آن نقد ریشه‌ای موعودی از فلسفه هگل نیست که او توقع دارد. آنچه نیاز بود «دشنه کوچک دودمی» بود که بتواند با آن کل واقعیت را «از دم تیغ بگذراند» : «یا این یا آن».»

هنی در جایی دیگر از این مقدمه می‌نویسد: «کتاب کلاسیک کیرکگور با وفا کردن به عنوان خود انتخاب‌های بسیاری را در کوره راهی که خواننده بالقوه‌اش می‌پیماید پیش رویش می‌گذارد و تقریباً به همان اندازه وسوسه‌های بسیار-انتخاب‌ها و وسوسه‌های بسیار برای تفسیر این متن که در اینجا اشاره به آنها خواهد رفت. البته انتخاب‌ها و وسوسه‌های عملی هم برای بررسی وجود دارد، اولین آنها را خود اندازه کتاب مطرح می‌کند: آیا واقعاً لزومی دارد کل این کتاب را بخوانم؟ قالب دو جلدی پذیرفته شده کتاب جوابی کمابیش حاضر و آماده به این سوال می‌دهد و انتخابی مقدم پیش پایمان می‌نهد: آیا لازم است هر دو جلد را بخرم؟»

در جایی دیگر نیز آورده است: «با این همه هرقدر هم ارائه دیدگاه‌ها در یا این یا آن ریشه‌ای باشد، باز براحتی می‌توان دید که این اثر خصلت گفتگویی دارد. بخش اول حاوی برهان‌های ضمنی در رد دیدگاه اخلاقی به زندگی است، برهان‌هایی که خود در بخش دوم ابطال می‌شوند. در بخش دوم برهان‌هایی هم در قالب ایرادهایی به آرمان‌های اخلاقی هست که ویلیام یادش می‌آید از دوست جوانش شنیده است و می‌کوشد به آنها جواب دهد. به علاوه، دو قسمت اصلی بخش دوم را دشوار بتوان چیزی به غیر از بحث و استدلالی پیگیر به نفع دیدگاهی اخلاقی به زندگی خواند، بحثی که با برهان‌هایی در رد دیدگاه زیباشناختی به زندگی نافذتر می‌گردد. پس از دو حالت خارج نیست: یا مقدار زیادی ترفند و اقناع غیرمستقیم در کار است و بعید است تبلیغ خوبی دست‌کم برای دیدگاهی از قرار معلوم اخلاقی به زندگی باشد، یا قرائت ناظر به انتخاب ریشه‌ای اشتباه است.»

در فصل توازن وجه زیباشناختی و وجه اخلاقی زندگی می‌خوانید: «از زاویه دیدی نظری، کار تو با جهان تمام است؛ متتناهی نمی‌تواند در تفکر تو زنده بماند؛ از زاویه دیدی عملی، نیز، کار تو با آن اندازه‌ای تمام است- یعنی به مفهوم زیباشناختی، با این همه، تو دیدگاه منسجمی درباره زندگی نداری. چیزی داری که شبیه نظر یا دیدگاه است و این به زندگی تو آرامشی می‌بخشد که، البته، نباید آن را با اطمینانی محکم و حیاتبخش به زندگی اشتباه گرفت. تو آرامش داری اما فقط در قیاس با شخصی که هنوز در پی اوهام و اشباح کام‌جویی است، گریزان از فقر در میان دریا، در میان خارا، در میان آتش، تا انجا که پای کاام‌جویی در میان است، تو غروری سراپا اشرافی داری. و این کاملاً برازنده است زیرا، از هر چه بگذریم، کار تو با جهان متناهی در مجموع تمام است.»

در پشت جلد کتاب نیز می‌خوانید: «یا آن مجلد دوم شاهکار سورن کیرکگور است. نویسنده‌اش با نام مستعار B معرفی می‌شود، آقای قاضی متاهلی که در نامه‌های بلندی که به A، نام مستعار نویسنده جوان و زیبایی دوست مجلد اول، می‌نویسد می‌کوشد او را متقاعد کند که اگر به زندگی از منظر اخلاق، یعنی با پذیرفتن مسئولیت و تعهد، بنگرد زندگی‌اش سرشارتر و کامبخش‌تر خواهد شد. A خود را وقف میل به تفریح و تفنن هنری کرده است و آقای قاضی معتقد است انسجامی که زندگی زناشویی به آدمی می‌بخشد شادی و شعفی افزون بر اغواپیشگی محض می‌آورد، هرچند کشف این طرب دیرپاتر شکیبایی و پایبندی می‌طلبد.

قاضی به دوست جوانش یادآور می‌شود که فهم مشترک ما از ماجراهای عاشقانه به لطف آفریده‌های هنری شکل می‌گیرد که غایت‌شان انبساط خاطری است که درست در لحظه‌ای که پای در گل و لای زندگی هرروزه می‌گذاریم از کف می‌رود و جا به ملال می‌سپارد. قاضی معتقد است اگر A زندگی اخلاقی پیشه کند می‌تواند جان خویش را نجات دهد. حل معما در تذکار این حقیقت است که گرچه زندگی ارزش زیباشناختی دارد جنبه داوری اخلاقی هم دارد. A با غفلت از ارزش‌های خموش و ملال‌انگیز رشد و امنیت و عشق مبتنی بر ازخودگذشتن به روح خویش آسیب می‌رساند.»

این مجلد افزون بر تأمل در باب پرسش‌هایی فلسفی چون رابطه جزئی و کلی، قاعده و استثنا، انتخاب و آزادی، لذت و سعادت، حاوی خطبه‌ای کم نظیر درباره نسبت احساس گناه و پذیرش مسئولیت و نطفه شق سومی از زندگی است که با جهش ایمانی ممکن می‌شود، ترازی از هستی انسانی که کیرکگور در ترس و ارز آن را می‌کاود.

کد خبر 608624 برچسب‌ها اندیشه

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: اندیشه بخش دوم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۲۸۴۷۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش

پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌ سید احمد‌ خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.

پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزه‌های علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفت‌و‌گویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:

لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟

من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس می‌رفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از این‌که من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی دایی‌ها، عمه‌ها و خاله‌های من فرزندان متجدد داشتند و علاقه‌مند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت می‌کردند از این‌که من روحانی شوم، اما من علی‌رغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.

تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟

تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیت‌الله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.

درباره تحصیلات‌تان بگویید.

من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رساله‌ای که در قم از آیت‌الله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر می‌آید ممد حیات است و چون فرو می‌رود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد

کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.

من در دوران کودکی به مکتب‌خانه هم رفته‌ام. مکتب‌خانه زندان داشت و هر کس که شلوغ می‌کرد را آنجا حبس می‌کردند. استاد یک تَرْکه‌ی بزرگی داشت، شاگردان را با آن می‌ترساند و ما باید سکوت می‌کردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه می‌شد به سر زبان ما یک مُهر می‌زد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، می‌گفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک می‌شود و من شما را در زندان مکتب‌خانه حبس می‌کنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتب‌خانه رفتم، استاد تَرْکه‌ را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتب‌خانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطره‌انگیز است؛ من در گوشه‌ای کز کردم، نشستم و می‌دیدم که موش‌ها می‌رفتند و می‌آمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!

منظور این‌که ما مکتب‌خانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل می‌کردم. سابق مسئله می‌دادند و می‌گفتند مساله‌ها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان می‌خواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات می‌خواندم استاد می‌گفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ می‌کردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ می‌کردم.

منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره می‌کردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا می‌آمد و تدریس می‌کرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز می‌خواند و این‌جا هم تدریس می‌کرد به همین دلیل بسیاری از آقایان می‌آمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده می‌کردند.

خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس می‌کردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس می‌کرد و آقای مطهری اسفار را تدریس می‌کرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط می‌شود که پایگاه ایشان بود.  

مرحوم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که هم‌دوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.

چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟

من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیت‌الله العظمی شد.

کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمی‌گفت بلکه سطح تدریس می‌کرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم می‌گفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجره‌ها تدریس می‌کرد. خیلی‌ها به درس آقای فاضل می‌آمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت می‌کردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستان‌ها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خوانده‌اند.

آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.

در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس می‌گفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف می‌زد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.

در قم تدریس هم می‌کردید؟

بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع می‌آمدند و در درس من شرکت می‌کردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.

درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.

ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشته‌ای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازه‌ای دادند و نامه‌ای به تهرانی‌ها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومه‌ای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علی‌پناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.

در تهران چه فعالیت‌هایی داشتید؟

در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دوره‌ی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آن‌ها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.

ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبهه‌ها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.

من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت می‌کنند.

ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام می‌کنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیت‌الله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیام‌های بزرگان و نوشته‌های مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستان‌ها از طریق اینترنت به من مراجعه می‌کنند و از من اجازه امور روایی می‌خواهند و من اجازه امور روایی به آن‌ها می‌دهم.

وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.

درباره تألیفات‌تان بگویید.

در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتاب‌ها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.

من هنوز کتاب‌هایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده می‌کنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آن‌ها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتاب‌ها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.  

قضیه هدیه کتاب‌های خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.

من از کودکی به کتاب بسیار علاقه‌مند بودم و از اول عمر کتاب‌های فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما  ۵۰۰ جلد کتاب‌های رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتاب‌های کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آن‌ها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا می‌رفتم و مطالعه می‌کردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقام‌الملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گران‌قیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرش‌های شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه می‌رسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیت‌الله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بسته‌بندی و ارسال کتاب‌ها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.

از جمله کتاب‌هایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی‌ از کتاب‌ها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتاب‌های زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتاب‌های پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهایی‌ها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوش‌خط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.

ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتاب‌های ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتاب‌ها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیت‌الله بروجردی و کتابخانه آیت‌الله گلپایگانی، کتاب‌هایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.

دیگر خبرها

  • زندگی و زمانه آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در «شمع محفل»
  • آموزش درس زندگی به دانش آموزان در مدرسه‌ای در یزد
  • جلوه‌ای از شکوه زندگی امام صادق(ع)
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش
  • ایمان برای انسان مؤمن امنیت به ارمغان می‌آورد
  • روایت خسروپناه از سجایای اخلاقی محمدرضا سنگری
  • رونمایی از کتاب هزار و چهارصد و خیلی زود در شیراز
  • کتاب «معجزه شکرگزاری» کلید رضایت خاطر درونی را بیان می‌کند
  • انتخاب دو روستای اردبیل به عنوان روستای «دوستدار کتاب» در کشور
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند